رمان وعده ی سرخ. پارت 2
وارد راهرویی شدم که اخرش در هستش. البته با قیافه ای که در داره نمیشه اسمش رو در گذاشت. دیوارای راهرو ترسناکن. گچ های دیوار کنده شده و گوشه های دیوار ها تار عنکبوت بسته. شبیه فیلم ترسناکا شده.
صبر کن.. من کی رسیدم به در؟... مهم نیست.. اما... الان دارم از کارم پشیمون میشم.. تمام خاطراتم داره از جلوی چشمام رد میشه... دستام عرق کرده و دارم نفس نفس میزنم... اما.... میخوام ببینم: اون عوضی هنوز زنده اس؟... البته که الان قطعا پیر شده.... اون موقع که.... منو دزدید.... خیلی جوون بود.. قطعا الان خیلی پیر شده.... راحت تر میتونم بکشمش.
در رو هل دادم. صدای قیژ قیژ لولای در تو کل متروکه پژواک برداشت. باز هم دارم از کارم پشیمون میشم.
پامو میزارم داخل. هوای داخل خیلی سرده. شایدم... من سردمه. دور برم رو نگاه میکنم... هر طرف رو که نگاه میکنم یکی از خاطرات نحسم از جلوی چشمام رد میشه.
صب کن!.... اون.... تدیه!
میدوعم سمت عروسک محبوبم. تنها چیزی که توی اون دوسال پیشم بود... عروسکی که مامان و بابا برام خریدن..باورم نمیشه اینجا جا گذاشته بودمش...
.
.
.
این.... صدای نفس کشیدنه.... صدای من نیست....
سریع از جام پریدم. با دقت تمام دور و برم رو نگاه کردم. اما... کسی نی... صب کن.. یه در اونجاست... و... سایه ی یکی هم همینطور...
میترسم... اما... مگه کل زندگی بهم نگفتن احمق؟ پس بزار شبیه صفتم باشم.
صبر کن.. من کی رسیدم به در؟... مهم نیست.. اما... الان دارم از کارم پشیمون میشم.. تمام خاطراتم داره از جلوی چشمام رد میشه... دستام عرق کرده و دارم نفس نفس میزنم... اما.... میخوام ببینم: اون عوضی هنوز زنده اس؟... البته که الان قطعا پیر شده.... اون موقع که.... منو دزدید.... خیلی جوون بود.. قطعا الان خیلی پیر شده.... راحت تر میتونم بکشمش.
در رو هل دادم. صدای قیژ قیژ لولای در تو کل متروکه پژواک برداشت. باز هم دارم از کارم پشیمون میشم.
پامو میزارم داخل. هوای داخل خیلی سرده. شایدم... من سردمه. دور برم رو نگاه میکنم... هر طرف رو که نگاه میکنم یکی از خاطرات نحسم از جلوی چشمام رد میشه.
صب کن!.... اون.... تدیه!
میدوعم سمت عروسک محبوبم. تنها چیزی که توی اون دوسال پیشم بود... عروسکی که مامان و بابا برام خریدن..باورم نمیشه اینجا جا گذاشته بودمش...
.
.
.
این.... صدای نفس کشیدنه.... صدای من نیست....
سریع از جام پریدم. با دقت تمام دور و برم رو نگاه کردم. اما... کسی نی... صب کن.. یه در اونجاست... و... سایه ی یکی هم همینطور...
میترسم... اما... مگه کل زندگی بهم نگفتن احمق؟ پس بزار شبیه صفتم باشم.
- ۳.۹k
- ۰۶ آبان ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط